روزهای شیرین ما

سلــــــــــــــــــــام 

سلام روشای گلم,عزیز جونم,نفس مامان....

دخترکم بعد از مدتها اومدم تا برات بنویسم اما از کجا شروع کنم نمیدونم.تو این مدت خیلی اتفاق ها افتاده خیلی پیشرفت کردی خیلی کارهارو یاد گرفتی بزرگ شدی خانـــــــــــــــــــــوم شدی...عروسکم مثل همیشه روزا تند تند میگذرن و تو هم داری قد میکشی هم جسمی هم فکری.چند وقت پیش واکسن 18 ماهگیتو زدیم و راحت شدی,از  همشون سخت تر بود و خیلی تب کردی قربونت برم...از اینا که بگذریم دخملم داری حرف میزنی البته خیلی وقته,  میشه گفت قبل از یکسالگی گفتن بعضی کلمات شروع شده بود که محدود بود اما الان بیشتر شده و جمله های کوتاه میگی و خلاصه خیــلی شیرین حرف میزنی.از راه رفتنت که بخوام بگم باید بگم الان ماشاالله میدوی و اولین قدمهای کوچولوت و مستقل رو 1سال و ده روزگی برداشتی.عاشق کتاب و دفتر مداد هستی و یکی از بازیهای دائمی روزانت نقاشی کشیدنه و از ماهم میخوای تا برات نقاشی بکشیم....خودتم بسیار عالی مداد میگیری و خط خطی میکنی دایره هم بلدی بکشی...عـــــــــاشق شخصیت کیتی هستی و هروقت تو پاساژ از جلوی مغازه کیتی رد بشیم استاپ میکنی و از ته دل میخندی و دیگه راه نمیای...تو هرچیزی که کیتی ببینی حتی کوچولو مثلا روی جوراب تو جوراب فروشی ابراز احساسات میکنی...هفته ای چندبار با بابا میری زمین سوارکاریو  و اسبارو نگاه میکنی و به قول خودت بهشون سبزی میدی...بعد اینکه ثبت نامت کردم مهد اریبهشت و هفته ای دوبار میریم کلاس و خیلی خیلی خوشحال میشی...الان دومین ترمی هست که میبرمت;جلسات اول تو بازیهای گروهی شرکت نمیکردی اما الان با شراره جون و دوستات مچ شدی و این برای من خیلی خوشاینده...تو این مدت سینما هم بردیمت و شهر موشهارو بادقت نگاه کردی...از دیشبم دیگه جای خوابت رو از خودمون جدا کردم و خودم خیلی دلم تنگ بود اما خدارو شکر تو راحت خوابیدی و یبار ساعت سه و نیم برای شیر بیدار شدی و دوباره گذاشتم روی تختت و نگاه کردی و آروم خوابت برد...

روشای گلم خیلی دوست دارم                                                               6.10.93

روشا تا این لحظه ، 1 سال و 7 ماه و 19 روز سن دارد