روشاروشا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره
مامی مینامامی مینا، تا این لحظه: 34 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

♥ عروسک قشنگ من♥

پدرانه

سلام روشای بابا ساعت 10:52 در حالی که کنارت دراز کشیدم و هر کلمه که می نویسم تو صورتت نگاه میکنم و شما دست و پا میزنی و من لبخندی از سر شوق,چندروز پیش مامی میگفت جورابایی که براش خریده بودی اندازش شده!بابایی وقتی که خیلی خیلی کوچولو بودی وقتی که هنوز جنسیتت هم معلوم نبود تو نمایشگاه کیتکس یک جفت جوراب اسپرت برات گرفتم که خیلی دوسشون داشتم و الان میپوشی. این روزها خیلی ناز شدی و خوب دلبری میکنی,بابایی باورت نمیشه بدون شما نمیتونم بمونم گرمای خاصی به زندگیمون آوردی از مامی بپرس که چقدر زود برات دلتنگ میشم!دخترم تمام فکرم اینه که توانایی های خودمو ببرم بالا تا بتونم توانایی های شمارو بالا ببرم دوست دارم خیلی قوی باشی البته این قوی که میگم م...
7 مهر 1392

پایان 3 ماهگی نازدونه

سلام عروسک خوشگل مامی روشای نازم روزها دارن میرن و شما هم داری بزرگ میشی دخترکم باورم نمیشه که ٣ماه و ٤ روز از به دنیا اومدنت میگذره,بزرگ شدنتو  کاملا حس میکنم روشای مامان خیلی دختر آروم و خوبی هستی همیشه وقتی از خواب بیدار میشی خنده رو لبهای نازنینت شکوفا میشه وقتی هم گرسنگی از خواب بیدارت میکنه شروع به خوردن دستای خوشمزه ات میکنی و با ملچ ملوچ کردنات من از خواب بیدار میشم. میخوام از شیرین کاریات برات بگم:وقتی دمرت میکنیم با سعی و تلاش خودتو حدود ١متر میکشی جلو وقتی زبونمو درمیارم شما هم زودی زبون خوشملتو درمیاری میخندی,آویز تختت رو خیلی دوست داری و وقتی کوکش میکنم تند تند دست و پا میزنی و ذوق میکنی و میخوای بگیریشون,آویز کریر...
21 شهريور 1392

هواتو دارم هوامو داشته باش

سلام تمشک خوشمزه ی مامانی سلام نازگل مامان که مثل اسمت همیشه خوشرویی و خنده رو لبهات خونه کرده,دخترم از صبح دیروز که بابایی از خونه زده بیرون تا امروز صبح که دارم مینویسم من و شما تنها بودیم.شمام که از دیشب پا به پای من بیداری فقط وسطا چرت زدی که جمع کنی 2 ساعتم نمیشه!یه پنج شش باری خوابوندمت اما 2دقیقه نکشیده بیدار شدی وروجک.الانم داری دست و پا میزنی و با کوچکترین اشاره من غرق خنده میشی و انگار حالا حالاها قصد خواب نداری! دیشب اولین شبی بود که ما دوتایی تو خونه تنها بودیم.یه شبه مادر و دختری!دیشب فهمیدم که نه تنها دخترمی بلکه مونس تنهایی های منی,هم دخترمی هم دوستمی هم خواهرم! آره دخترم من و تو باید  مثل دوتا دوست مثل دوتا خواهر همی...
22 مرداد 1392

پدرانه

سلام دختر ناز بابایی سلام روشا خانوم بابایی راستشو بخوای من از بچگی انشاء خوب نمی نوشتم اما تو دلم خیلی حرفها برات دارم که نمی دونم چجوری بگم شاید اولشو مشکل دارم و وقتی شروع کنم دیگه خود به خود کلمه ها کنار هم بیان,البته حرفا انقدر زیادن که نمی دونم از کجا شروع کنم!خوب فکرای پدرانه ست دیگه چیکارش کنم! آدمیزاد تا پا پای خودش وانسته چجوری میخواد پای دیگران واسته؟این جمله برای من در یک کلمه معنی میشه اون هم احساس مسئولیت.  آخرین روزای ماه رمضونه خیلی باید خدارو شکر کنم به خاطر نعمتهای فراوانش که بهترین نعمتش به من در بهترین روز خدا تولد دختر نازم در عید مبعث در بهترین شرایطی که من داشتم و اصلا اذیت نشدم,اینا همه نشان از لطف خداو برک...
20 مرداد 1392

دخترم دوست دارم

سلام دختر کوچولوی ناز مامان الان که دارم می نویسم شما تو بغلم خوابیدی تند تند داری نفس میکشی,تازه شیر خوردی و دوباره خوابت برده.یه کلاه لبه چیندار بهت پوشوندم تا سرما نخوری آخه شب بردمت حموم و این روزام هوا کمی خنک شده. فقط اومدم بگم خیلی دوست دارم لذتی که دارم با دنیا عوضش نمیکنم. خدایااااااااااااااا شکرتتتتتتتت به خاطر اینهمه لطف   ساعت 5:10 صبح               92.5.19             
19 مرداد 1392

بدون عنوان

هیچ کودکی نگران وعده بعدی غذایش نیست؛ زیرا به مهربانی مادرش ایمان دارد؛ ای کاش من هم مثل او به خدایم ایمان داشتم ... ...
7 مرداد 1392